بسم الله الرحمن الرحیم








اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




جستجو




 
  دلنوشته 2 ...

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وصال در غربت خرابه

می گویند : مادر که نباشد شیرازه خانه از هم می پاشد ؛ نظم خانه بهم می ریزد . هرکس به سویی روان می شود و خانه دیگر خانه نمی شود . همه بیش از این از فقدان مادر گفته اند ، اما یادشان رفته که بگویند ، پدر که نباشد ، دختر را به اسارت می برند . پدر که نباشد ، چادر دختر را می سوزانند . پدر که نباشد ، نازدانه اش را سیلی می زنند . پدر که نباشد ، دختر در غربت خرابه جان می سپارد .

شما را چه می شود که تا می گویم خرابه ، ابری و بارانی می شوید ؟ من که هنوز نگفته ام بد دردانه پدر در اسارت چه گذشت . هنوز نگفته ام که او را چه شد که خواست ، عمه آمین گوی دعای وصالش باشد .

در خرابه های شام ، دهتری سه ساله بی قرار و بی تاب است . از عمه با تمنا پدر را می طلبد . دختر است دیگر ، دلش هوای پدر را کرده ، شاید هم کمی درد و دل دخترانه دارد.

ای جماعت بی مقدار ، چرا به جای تسلای طفلی سه ساله ، سر پدر را برای او می آورید ؟ مگر بانویی سه ساله ، تاب دیدن سر بی تن پدر را دارد ؟

بمیرم برای دل مادرت ، بمیرم عمه جان زینب (س) در این ساعت چه کشیدی … داغ برادر و برادرزاده و پسر بس نبود که این چنین در خرابه … عمه جان ببخش خجالت می کشم جمله ام را کامل کنم .

در خرابه همه خاموش شده اند
؛ رخ ها رنگ باخته اند و چشم ها خیره به بانوی سه ساله می نگرند .تمام عالم گویا دل نگران است . بانوی سه ساله و سر بی تن پدر .

ادامه دارد …

 

 

 

موضوعات: دلنوشته
[یکشنبه 1396-07-09] [ 09:35:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  دلنوشته ...

بسم الله الرحمن الرحیم محرم امسال چقدر متفاوت است، هرسال دلم پر می کشید برای رفتن به مجلس روضه ی آقایم. اگر هیئت نمی رفتم ، اصلا محرم را نمی فهمیدم ، نمی فهمیدم چه زمانی شروع و چه وقت تمام می شود . اما امسال فرق می کند ، در خانه ام ، اما دلم با عزیزانم است. امسال بی روضه می گریم . حس می کنم که خود صاحب عزایم . تا نامشان می آید بارانی می‌شوم. از عمق دل می سوزم. در مجلس روضه آقایم امام حسین علیه السلام ، چشم می چرخانم تا رخ یار را بینم. آخر می گویند صاحب عزای اصلی آقایمان اباصالح (عج) است. چقدر دلم برایش تنگ است. نمی دانم این چه حالی است، اما خود را صاحب عزای ، عزیزان کربلا می دانم. حس می کنم ان ها از وجود من هستند . امشب در مجلس آقا ، دلم هوایی شد . گفتم ای کاش من هم بتوانم روضه ای برای آقایانم به پا کنم . اخر من هم صاحب عزایم ، باید برای عزیزانم مجلس به راه بیندازم . دلم عجیب این هوس را دارد . مگر نه این است که که آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و آقا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام پدران مسلمین هستن . پس من هم صاحب عزایم.

موضوعات: دلنوشته
[شنبه 1396-07-08] [ 06:08:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  دلنوشته1 ...

بسم الله الرحمن الرحیم

نشانی ز بی نشان

قصه ، قصه ی بی دلی است ؛ بی دلی در پی بی نشان . عقل پیوسته گوید که محال است، دیده پندارد که سراب است ، لیک دل باور دارد که نشان است . ندایی گوید : نکند که خواب است ؟ خیالی نیست ، چه زیبا رویایی باشد ، رؤیای وصالت . عجیب شیرین و دل نشین است غرق شدن در اوهامت . دلدادگی و وصال و… عقل به ناگاه می گوید : اگر این نشان است ، چرا چشم از آن نگوید ؟ چرا گوش ز آن نگوید ؟ نکند که آن ها ، پا پس کشیده اند ز کار ؟ اگر این نیست ، چرا نمی یابی ز راهت، نشانی ؟ آه که چقدر آشفت مرا ، براستی حق می گوید. من شده ام صم بکم . ای وای ز احوال من . یگانه ی بی مثالم ، اینک که مرا دادی نشان ز خود ، چرا من … ؟ ؟ نکند که خیال است ؟ نکند که سراب است ؟ نه ؛ شاید این آشفتگی قبل وصال است . نمی دانم در این وادی و سرا چرا هر کس نظری به غیر دارد . عقل دل و گوش و چشم ، هرکدام به راهی ، عجب غوغایی است. عقل دوباره می گوید : ای دل بی دل ، همان که گفتم ، تو صم بکمی . دل فریاد برآورد : ای وای من ، چشم و گوش و همه را من پیش تر داده ام زکف، به بهایی اندک . دل می گرید که ای وای من ، چه کنم من بینوا حالا ؟ بشنو ای گوش، ببین ای دیده ، این همان نشان است، همان راه وصال است. لیک من …

موضوعات: دلنوشته
[چهارشنبه 1396-06-29] [ 06:53:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت