بسم الله الرحمن الرحیم

 

وصال در غربت خرابه

می گویند : مادر که نباشد شیرازه خانه از هم می پاشد ؛ نظم خانه بهم می ریزد . هرکس به سویی روان می شود و خانه دیگر خانه نمی شود . همه بیش از این از فقدان مادر گفته اند ، اما یادشان رفته که بگویند ، پدر که نباشد ، دختر را به اسارت می برند . پدر که نباشد ، چادر دختر را می سوزانند . پدر که نباشد ، نازدانه اش را سیلی می زنند . پدر که نباشد ، دختر در غربت خرابه جان می سپارد .

شما را چه می شود که تا می گویم خرابه ، ابری و بارانی می شوید ؟ من که هنوز نگفته ام بد دردانه پدر در اسارت چه گذشت . هنوز نگفته ام که او را چه شد که خواست ، عمه آمین گوی دعای وصالش باشد .

در خرابه های شام ، دهتری سه ساله بی قرار و بی تاب است . از عمه با تمنا پدر را می طلبد . دختر است دیگر ، دلش هوای پدر را کرده ، شاید هم کمی درد و دل دخترانه دارد.

ای جماعت بی مقدار ، چرا به جای تسلای طفلی سه ساله ، سر پدر را برای او می آورید ؟ مگر بانویی سه ساله ، تاب دیدن سر بی تن پدر را دارد ؟

بمیرم برای دل مادرت ، بمیرم عمه جان زینب (س) در این ساعت چه کشیدی … داغ برادر و برادرزاده و پسر بس نبود که این چنین در خرابه … عمه جان ببخش خجالت می کشم جمله ام را کامل کنم .

در خرابه همه خاموش شده اند
؛ رخ ها رنگ باخته اند و چشم ها خیره به بانوی سه ساله می نگرند .تمام عالم گویا دل نگران است . بانوی سه ساله و سر بی تن پدر .

ادامه دارد …

 

 

 

موضوعات: دلنوشته
[یکشنبه 1396-07-09] [ 09:35:00 ق.ظ ]