بسم الله الرحمن الرحیم
#طمع_آدمی_و خواری

🌹🍁عارفی به مسجدی رفت که دو رکعت نماز بخواند.
🌿در آن مسجد کودکان درس می خواندند و وقت نان خوردن کودکان بود.

🔸 دو کودک نزدیک عارف نشسته بودند.

🌺🌿یکی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری.
در زنبیل پسر ثروتمند پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشک.
🍃پسر فقیر از او حلوا میخواست.
آن کودک می گفت: اگر خواهی که پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ کن.

🌹🍁آن بیچاره بانگ سگ کرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو می داد.
باز دیگر باره بانگ میکرد و پاره ای دیگر می گرفت. همچنین بانگ می کرد و حلوا می گرفت.

🍂:|عارف در آنان می نگریست و می گریست. کسی از او پرسید:
ای عارف تو را چه رسیده است که گریان شده ای⁉️
عارف گفت: نگاه کنید که طمع کاری به مردم چه رسانَد❔
♻️🔅اگر آن کودک بدان نان تهی قناعت می کرد و طمع از حلوای او برمی داشت، سگ همچون خویشتنی نمی شد….

موضوعات: اخبار
[پنجشنبه 1396-07-27] [ 01:30:00 ب.ظ ]