بسم الله الرحمن الرحیم








خرداد 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31  




جستجو




 
  نمک ارزان ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???✨ ??? ?? ? ? #نمک_ارزان ♦️?مردی دوستانش را به خانه دعوت کرد، و برای شام قطعه ای گوشت چرب و آبدار پخت. ناگهان، پی برد که نمک تمام شده است. پسرش را صدا زد: برو به ده و نمک بخر. اما به قیمت بخر: نه گران و نه ارزان تر. پسر تعجب کرد: پدر ، میدانم که نباید گران تر بخرم. اما اگر توانستم ارزان تر بخرم، چرا صرفه جویی نکنیم؟ ??پدر گفت: این کار در شهری بزرگ، قابل قبول است. اما در جای کوچکی مثل ده ما، با این کار همه ی ده از بین می رود. ?✨مهمانان که این حرف را شنیدند، پرسیدند که چرا نباید نمک را ارزان تر خرید، مرد پاسخ داد: کسی که نمک را زیر قیمت می فروشد، حتما به شدت به پولش احتیاج دارد. کسی که از این موقعیت سوء استفاده کند، نشان می دهد که برای عرق جبین و سعی و تلاش او در تولید نمک احترامی قایل نیست. مهمانها گفتند: اما این مساله ی کوچک که نمی تواند دهی را ویران کند؟ ?✨و میزبان پاسخ داد: در آغاز دنیا هم “ستم” کوچک بود. اما آمدن هر ستم از پس ستم دیگر، به روندی فزاینده منجر شد. همیشه فکر می کردند مهم نیست، تا کار به جایی رسید که امروز رسیده. ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]?

موضوعات: اخلاق, داستانی
[دوشنبه 1396-07-03] [ 02:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  فرشته رزق و موت ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???✨ ??? ?? ? ?? #فرشته_رزق_و_مرگ ??از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه ی پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟❓ ♥️✨گفت:آن خدایی که فرشته مرگش، مرا درهرسوراخی که باشم پیدا میکند،چگونه فرشتگانِ روزیش٬ مرا گم میکنند…!‼️ ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]?

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 02:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شیخ رجبعلی ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???? ??? ?? ? ✨?شیخ رجبعلی خیاط می فرمود: در بازار بودم… ??اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت. ??سریع استغفار کردم و به راهم ادامه دادم. ?قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم می‌گذشتند.???? ✨ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود ?به مسجد رفتم و فکر می‌کردم همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود؟! ⁉️ ??در عالم معنا گفتند: شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی ❕گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم…? گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد❗️ ♻️بله اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]?

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 02:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  درس_بهلول_به_شیخ_جنید ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???✨ ??? ?? ? ? #درس_بهلول_به_شیخ_جنید ?✨آورده اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او. شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. ??شیخ پیش او رفت و سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داد و پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می کنی؟ عرض کرد آری. ?✨بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول «بسم الله» می گویم و از پیش خود می خورم و لقمه کوچک برمی دارم، به طرف راست دهان می گذارم و آهسته می جوم و به دیگران نظر نمی کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم و هر لقمه که می خورم «بسم الله» می گویم و در اول و آخر دست می شویم. ??بهلول برخاست و فرمود تو می خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت. ??مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید . بهلول پرسید چه کسی هستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی داند. ??بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. سخن به قدر می گویم و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می کنم و چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد. ??بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی دانی. پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی دانید. ??باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب می شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (ص) رسیده بود بیان کرد. بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی دانم، تو قربه الی الله مرا بیاموز. ?✨بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. ??جنید گفت: جزاک الله خیراً! و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود، هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد و در خواب کردن، اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد! ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 02:20:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خوش_شانسی_یا_بدشانسی ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???? ??? ?? ? ?✨ #خوش_شانسی_یا_بدشانسی ?پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم می‌زد. ?✨ روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد. همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند: “عجب بد شانسی‌ای آوردی.” پیرمرد جواب داد: “بد شانسی؟⁉️ خوش شانسی؟⁉️ کسی چه می‌داند؟”⁉️ ?چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه‌ی پیرمرد بازگشت. ⚠️ این‌بار همسایگان با خوشحالی به او گفتند: “عجب خوش شانسی‌ای آوردی!” اما پیرمرد جواب داد: “خوش شانسی؟⁉️ بد شانسی؟ ⁉️کسی چه می‌داند؟”⁉️ بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی می‌کرد یکی از آن اسب‌های وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست. ♻️باز همسایگان گفتند: “عجب بد شانسی‌ای آوردی!” و این‌بار هم پیرمرد جواب داد: “بد شانسی؟⁉️ خوش شانسی؟ ⁉️کسی چه می‌داند؟”⁉️ ?✨در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند. آن‌ها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند. ? از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند، اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمی‌تواند راه برود، از بردن او منصرف شدند. آری “خوش شانسی⁉️ بد شانسی⁉️ کسی چـــه می‌داند⁉️ ?هر حادثه‌ای که در زندگی ما روی می‌دهد، دو روی دارد: ? یک روی خوب و یک روی بد. ☝️ هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست. ?بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم.زندگی سرشار از حوادث است… ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 02:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  راسُ_کلُ_خطیئهِ ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???✨ ??? ?? ? ✨? #راسُ_کلُ_خطیئهِ ?روزی جوانی نزد پدرش آمد و گفت: دختری را دیده ام و میخواهم با او ازدواج کنم من شیفته زیبایی این دختر وجادوی چشمانش شده ام، ?پدر با خوشحالی گفت این دختر کجاست تا برایت خواستگاری کنم؟ ??پس به اتفاق رفتند تا دختر را ببینند اما پدر به محض دیدن دختر دلباخته او شد و به پسرش گفت: ببین پسرم این دختر هم تراز تو نیست وتو نمیتوانی خوشبختش کنی، ? او را باید مردی مثل او تکیه کند، پسر حیرت زده جواب داد، امکان ندارد پدر کسیکه با این دختر ازدواج میکند من هستم نه شما! پدر و پسر با هم درگیر شدند و کارشان به قاضی کشید ماجرا را برای قاضی تعریف کردند. ?قاضی دستور داد دختر را احضار کنند تا از خودش بپرسند که میخواهد با کدامیک از این دو ازدواج کند قاضی با دیدن دختر شیفته جمال و محو دلربایی او شد و گفت: ?این دختر مناسب شما نیست بلکه شایسته شخص صاحب منصبی چون من است پس این بار سه نفری با هم درگیر شدند و برای حل مشکل نزد وزیر رفتند ?وزیر با دیدن دختر گفت او باید با وزیری مثل من ازدواج کند! ??و قضیه ادامه پیدا کرد تا رسید به شخص امیر، امیر نیز مانند بقیه گفت این دختر فقط با من ازدواج میکند! ??بحث و مشاجره بالا گرفت تا اینکه دختر جلو آمد و گفت: ? راه حل مسئله نزد من است، ?من میدوم و شما نیز پشت سر من بدوید اولین کسیکه بتواند مرا بگیرد با اوازدواج خواهم کرد!! و بلافاصله شروع به دویدن کرد ? و پنج نفری پدر؛ پسر ؛قاضی ؛وزیر و امیر بدنبال او، ? ناگهان هرپنج نفر با هم به داخل چاله عمیقی سقوط کردند ?دختر از بالای گودال به آنها نگاهی کرد و گفت آیا میدانید من کیستم؟ ?من دنیا هستم❕ ?من کسی هستم که اغلب مردم بدنبالم میدوند و برای بدست آوردنم با هم رقابت میکنند! و در راه رسیدن به من از دینشان ، معرفتشان غافل میشوند و حرص و طمع انها تمامی ندارد! ?? تا زمانیکه در قبر گذاشته میشوند در حالیکه هرگز به من نمیرسند…❌ برای همین است که معصوم میفرمانید ! ❌حب دنیا راس تمام خطاهاست❕ ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 02:14:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  علیه بر نفس ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???✨ ??? ?? ? ?✨ غلبه_برنفس ⚡️روزی #حضرت_علی (ع) از درب دکان #قصابی می گذشت. ??قصاب به آن حضرت عرض کرد: ??یا امیرالمؤمنین! #گوشتهای بسیار خوبی آورده ام. اگر میخواهید ببرید . ❕امام فرمودند : الآن #پول ندارم که بخرم . ?عرض کرد من #صبر می کنم پولش را بعداً بدهید. ??امام فرمودند : من به #شکم خود می گویم که #صبر کند! اگر نمی توانستم به شکم خود بگویم از تو می خواستم که صبر کنی ولی حالا که #میتوانم ، به #شکم خود می گویم که #صبر کند . ? آری، ❕❕ #خاصیت_نفس_اماره_این_است_که_اگرتواوراوادارومطیع_خودنکنی_اوتورامشغول_ومطیع_خودخواهدساخت . ‼️ ?? گفتارهای معنوی ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 05:26:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  سوره نساء - تقسیم ارث ...

بسم الله الرحمن الرحیم آیه 11سوره نسا 11 یُوصیکُمُ اللّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِد مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلاِ ُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلاِ ُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّة یُوصی بِها أَوْ دَیْن آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَریضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى کند که سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد; و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بیش از دو دختر باشند، دو سوم میراث از آن آنهاست; و اگر یکى باشد، نیمى (از میراث) از آن اوست. و براى هر یک از پدر و مادر او، یک ششم میراث است، اگر (میت) فرزندى داشته باشد; و اگر فرزندى نداشته باشد، و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند، براى مادر او یک سوم است (و بقیه از آن پدر است); و اگر او برادرانى داشته باشد، مادرش یک ششم مى برد (و پنج ششم باقیمانده، براى پدر است)، (همه اینها،) بعد از انجام وصیتى است که او کرده، و بعد از اداى دین است ـ شما نمى دانید پدران و مادران و فرزندانتان، کدام یک براى شما سودمندترند! ـ این فریضه الهى است; و خداوند، دانا و حکیم است.

موضوعات: اخلاق, داستانی, درسی
 [ 05:25:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مشتریان شیطان ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???✨ ??? ?? ? ?♨️ #مشتری_های_شیطان ♻️?در احادیث آمده است که روزی حضرت عیسی علیه السلام به ابلیس برخورد برخورد کرد: در حالی که او پنج جنس سرخ رنگ را باخود حمل میکرد و هرکدام به دسته ای مربوط میشدند! ?عیسی علیه السلام از ابلیس پرسید: این ها چیستند!? ♦️ پاسخ داد:! اجناسی که مشتری های مختلفی به سراغ آن ها می آیند !! ?عیسی علیه السلام پرسید;آن اجناس کدامند ? ?گفت:یکی از آن ها ظلم و جور است ?عیسی علیه السلام پرسید مشتری آن چه کسانی هستند! ♦️گفت;شاهان و قدرتمندان !! ?وافزود: دومی از آن ها “کبر” است! ?فرمود :این را چه کسی خریدار خریدار است? ♦️گفت ; کد خدایان !!! ?سومی حسد است ! ?حضرت فرمود :این را چه کسی خریدار است? ♦️گفت: دانشمندان ! ?چهارمی از آن ها “خیانت ” است! ?فرمود :این را چه کسی خریدار است? ♦️گفت; “تجار ” ?پنجمی از آن ها مکر و فر یبکاری است!! ?فرمود :این را چه کسی خریدار است? ♦️گفت: زنان ?ان شالله هیچ کدام مشتری شیطان نباشیم صلوات ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 05:24:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  شیعه واقعی ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???✨ ??? ?? ? ?✨ #شیعه_واقعی ??یکی از یاران به نام سهل خراسانی خدمت #امام صادق ع می رسد و حین گفتگو مکرر از ایشان سوال می کنند که!   آقا چرا #قیام نمی فرمایید؟ ‼️ ❕?چرا تشکیل حکومت اسلامی نمی دهید؟ ♻️با این که فقط در خراسان صد هزار شیعه ی طرفدار و شمشیر زن دارید، چرا نشسته اید و قیام نمی کنید؟ ? امام صادق (ع) از کنیزشان می خواهد که تنور را روشن کنند و بعد بی مقدمه به سهل می فرماید که: ” برو و داخل تنور بنشین ✨سهل می ترسد و می گوید: “آقای من! مرا به آتش عذاب مکن.. از من بگذر که خدای از تو بگذرد. ?امام دیگر چیزی نگفتند تا اینکه در همین شرایط، هارون مکی که مومنی وارسته و از یاران امام بود وارد شد. ? امام به او فرمود: ” کفش هایت را کناری بگذار و وارد تنور آتش شو و در آن بنشین او بی درنگ داخل تنور داغ شد و در آن نشست. ?✨امام پس از مدتی که با آن خراسانی صحبت می فرمود و از اوضاع و احوال خراسان جوری سخن می گفت که گویا از خود سهل هم بیشتر و بهتر بر مسایل خراسان واقف است، به وی فرمود: “برخیز و داخل تنور را نگاه کن سهل برخاست، به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی با آرامش تمام در میان آتش نشسته است. ?آن گاه امام فرمود: در خراسان چند نفر (شیعه)  مثل این مرد دارید ؟ ?سهل عرض کرد: سوگند به خدا، حتی یک نفر هم این طور نداریم. ??فرمود: ما تا وقتی پنج نفر همراه واقعی نداشته باشیم قیام  نمی کنیم… ?ما به زمان انجام تکلیف آگاه تریم ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 05:22:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت