بسم الله الرحمن الرحیم








بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      




جستجو




 
  جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???? ??? ?? ? ♥️?#جـــــــــــــان_پــیــــامـــــــــبــــــر ❕شیخ مفید با اِسناد خودش نقل می کند : ♻️?روزى #مأمون عباسی به حضرت #امام_رضا علیه السلام گفت بزرگترین #فضیلت_امیرالمؤمنین علیه السلام را که شاهدى از قرآن بر آن دلالت کند کدام است؟ ⚠️? امام رضا علیه السلام فرمودند فضیلت او در واقعه #مباهله است که خداوند در قرآن مى‏ فرماید : ✍?فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ‏? (سوره آل عمران،آیه61) ?✨ #پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) براى مباهله امام حسن و امام حسین که فرزندانش بودند آورد و فاطمه زهرا (علیها السلام) را آورد که در اینجا تعبیر زنانمان در آیه شده، و #امیرالمؤمنین را نیز آورد که طبق آیه قرآن، او #نفس_پیامبر به شمار مى ‏رفت. ☝️?در نتیجه ثابت شد که احدى از #جهانیان با ارزشتر از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وجود نداشت ! ??در نتیجه طبق آیه قرآن اَحدى از جهانیان نیز با ارزشتر از نفس و جان پیامبر اکرم (که امیرالمومنین باشد) نیست. ??منبع : بحار الأنوار، ج‏35، ص257. ??امروز 24 ذی الحجه، سالروز این واقعه بزرگ تاریخی است #فضائل_امیرالمومنین #آیه_مباهله ???? ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]?

موضوعات: اخلاق, داستانی
[دوشنبه 1396-07-03] [ 09:22:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دروغ ...

بسم الله الرحمن الرحیم ????? ❌‌ #دروغ…. ⭕️دروغ را ترک کن سایر گناهان ترک میشود❗️ ?فردی چهار گناه بزرگ را خیلی دوست می‌داشت. گویا به آن عادت کرده بود ? ?روزی توفیق شرفیابی به محضر حبیب و بهترین مخلوق خدا، حضرت محمد (ص) را پیدا نمود :) در محضر نورانی رسول خدا (ص) نشست.بعد از مدتی که به صورت نورانی او نگاه کرد و به صحبت‌های ایشان گوش داد، به شدت تحت تأثیر نورانیت و معنویت حضرت قرار گرفت.به همین علت رو به حضرت کرد و عرض نمود: «اى رسول خدا چهار گناه را خیلی دوست دارم :| ? ارتباط جنسی نامشروع ? شرابخوارى ? دزدى ? دروغ ?هر کدام را که بفرمایید به خاطر شما ترک مى‌کنم ? ?حضرت فرمود: «دروغ را رها کن» مرد رفت? و تصمیم به رابطه نامشروع گرفت ? اما با خود گفت: اگر پیامبر از من بپرسد [که زنا کرده‌اى یا نه؟] اگر انکار کنم، قولى را که به ایشان داده‌ام شکسته‌ام و اگر هم اقرار کنم، حد مى‌خورم» ?تصمیم گرفت دزدى کند،بعد تصمیم گرفت شراب بخورد؛اما هر بار همین فکر را با خود کرد ? لذا نزد رسول خدا برگشت و عرض کرد: «شما راه را به کلى بر من بستید ? ? من همه این کارها را رها کردم»:oops: ? دروغ ریشه خیلی از گناهان دیگر است. ⛔️ مراقب باشید❗️❗️ ?کانال #اختصاصی : ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 09:20:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  آیه ای مناسب سنگ قبر ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???? ??? ?? ? ?? آیه ای مناسب سنگ قبر ⚠️‼️ آورده اند که :روزی سلطان محمود غزنوی ,گوری برای خود ساخت وبه یکی از چاکران گفت : آیه ای مناسب از قرآن پیدا کن تابر روی سنگ گور حک کنیم!! ♻️چاکر گفت ; قربان بنویسید : ?[{ هذه جهنم التی کنتم توعدون }] ?این همان دوزخی است که به شما وعده داده شده است! ❗️این گور تو چنان که رسول خدای گفت! یا روضه بهشت است یا کنده سعیر! ??هزار ویک حکایت قرآنی ص 636حکایت 793 ???? ??? ?? ? ??داستان های قرآنی ?[( @dastane_qorani )]

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 05:31:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  صدای عذاب برخی قبر ...

???? ??? ?? ? ?بسم الله الرحمن الرحیم ⚠️ #صدای_عذاب_برزخی_ازقبر ?انس بن مالک می گوید: ♦️?روزی رسول خدا صل الله علیه وآله دریکی از باغ های بنی نجار در مدینه بود.!! ?از قبری که در آن جا بود صدایی شنید! پرسید: صاحب این قبر در چه زمانی دفن شده است? ?گفتند در زمان جاهلیت {دوران قبل از ظهور اسلام} ??پیامبر صل الله علیه وآله فرمودند : اگر ترس آن نداشتم که یکدیگر را به خاک نسپارید ,از خداوند می خواستم که صدای عذاب قبر را به گوش شما برساند! ???? ??? ?? ? ??داستان های قرآنی ?[( @dastane_qorani )]

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 05:31:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  سیزده هزار سال ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???? ??? ?? ? ?✨ #سیزده_هزارسال ?✨از #رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمود روزى امین #وحى براى اداى وحى به نزد من آمد. هنوز آنچه را که باید بر من بخواند تمامش را نخوانده بود که ناگهان #آوازى_سخت و صدایى هولناک برآمد. ??وضع #فرشته وحى تغییر کرد، پرسیدم این چه آوازى بود؟⁉️ ⭕️♻️گفت اى محمد، خداى تعالى در #دوزخ چاهى قرار داده، #سنگ سیاهى در آن انداختند، اکنون پس از #سیزده_هزارسال آن سنگ به زمین آن چاه رسید. ⁉️پرسیدم آن چاه، جایگاه چه کسانى است؟ گفت ازآنِ#بى_نمازان و #شراب_خواران ?1. اسرار الصلوة، شیخ عبدالحسین تهرانى، صفحه 31 ?2. سیمای نماز، حسین انصاریان ???? ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]?

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 02:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نمک ارزان ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???✨ ??? ?? ? ? #نمک_ارزان ♦️?مردی دوستانش را به خانه دعوت کرد، و برای شام قطعه ای گوشت چرب و آبدار پخت. ناگهان، پی برد که نمک تمام شده است. پسرش را صدا زد: برو به ده و نمک بخر. اما به قیمت بخر: نه گران و نه ارزان تر. پسر تعجب کرد: پدر ، میدانم که نباید گران تر بخرم. اما اگر توانستم ارزان تر بخرم، چرا صرفه جویی نکنیم؟ ??پدر گفت: این کار در شهری بزرگ، قابل قبول است. اما در جای کوچکی مثل ده ما، با این کار همه ی ده از بین می رود. ?✨مهمانان که این حرف را شنیدند، پرسیدند که چرا نباید نمک را ارزان تر خرید، مرد پاسخ داد: کسی که نمک را زیر قیمت می فروشد، حتما به شدت به پولش احتیاج دارد. کسی که از این موقعیت سوء استفاده کند، نشان می دهد که برای عرق جبین و سعی و تلاش او در تولید نمک احترامی قایل نیست. مهمانها گفتند: اما این مساله ی کوچک که نمی تواند دهی را ویران کند؟ ?✨و میزبان پاسخ داد: در آغاز دنیا هم “ستم” کوچک بود. اما آمدن هر ستم از پس ستم دیگر، به روندی فزاینده منجر شد. همیشه فکر می کردند مهم نیست، تا کار به جایی رسید که امروز رسیده. ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]?

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 02:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  فرشته رزق و موت ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???✨ ??? ?? ? ?? #فرشته_رزق_و_مرگ ??از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه ی پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟❓ ♥️✨گفت:آن خدایی که فرشته مرگش، مرا درهرسوراخی که باشم پیدا میکند،چگونه فرشتگانِ روزیش٬ مرا گم میکنند…!‼️ ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]?

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 02:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شیخ رجبعلی ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???? ??? ?? ? ✨?شیخ رجبعلی خیاط می فرمود: در بازار بودم… ??اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت. ??سریع استغفار کردم و به راهم ادامه دادم. ?قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم می‌گذشتند.???? ✨ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود ?به مسجد رفتم و فکر می‌کردم همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود؟! ⁉️ ??در عالم معنا گفتند: شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی ❕گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم…? گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد❗️ ♻️بله اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]?

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 02:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  درس_بهلول_به_شیخ_جنید ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???✨ ??? ?? ? ? #درس_بهلول_به_شیخ_جنید ?✨آورده اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او. شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. ??شیخ پیش او رفت و سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داد و پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می کنی؟ عرض کرد آری. ?✨بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول «بسم الله» می گویم و از پیش خود می خورم و لقمه کوچک برمی دارم، به طرف راست دهان می گذارم و آهسته می جوم و به دیگران نظر نمی کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم و هر لقمه که می خورم «بسم الله» می گویم و در اول و آخر دست می شویم. ??بهلول برخاست و فرمود تو می خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت. ??مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید . بهلول پرسید چه کسی هستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی داند. ??بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. سخن به قدر می گویم و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می کنم و چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد. ??بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی دانی. پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی دانید. ??باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب می شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (ص) رسیده بود بیان کرد. بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی دانم، تو قربه الی الله مرا بیاموز. ?✨بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. ??جنید گفت: جزاک الله خیراً! و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود، هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد و در خواب کردن، اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد! ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 02:20:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خوش_شانسی_یا_بدشانسی ...

بسم الله الرحمن الرحیم ???? ??? ?? ? ?✨ #خوش_شانسی_یا_بدشانسی ?پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم می‌زد. ?✨ روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد. همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند: “عجب بد شانسی‌ای آوردی.” پیرمرد جواب داد: “بد شانسی؟⁉️ خوش شانسی؟⁉️ کسی چه می‌داند؟”⁉️ ?چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه‌ی پیرمرد بازگشت. ⚠️ این‌بار همسایگان با خوشحالی به او گفتند: “عجب خوش شانسی‌ای آوردی!” اما پیرمرد جواب داد: “خوش شانسی؟⁉️ بد شانسی؟ ⁉️کسی چه می‌داند؟”⁉️ بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی می‌کرد یکی از آن اسب‌های وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست. ♻️باز همسایگان گفتند: “عجب بد شانسی‌ای آوردی!” و این‌بار هم پیرمرد جواب داد: “بد شانسی؟⁉️ خوش شانسی؟ ⁉️کسی چه می‌داند؟”⁉️ ?✨در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند. آن‌ها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند. ? از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند، اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمی‌تواند راه برود، از بردن او منصرف شدند. آری “خوش شانسی⁉️ بد شانسی⁉️ کسی چـــه می‌داند⁉️ ?هر حادثه‌ای که در زندگی ما روی می‌دهد، دو روی دارد: ? یک روی خوب و یک روی بد. ☝️ هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست. ?بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم.زندگی سرشار از حوادث است… ???✨ ??? ?? ? ??داستان های قرآنی? ?[( @dastane_qorani )]

موضوعات: اخلاق, داستانی
 [ 02:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
 
مداحی های محرم